وقتی تو رفتی شمع شبهای امیدم خاموش شد. چشمانم از اشک خیس شد. وقتی تو رفتی
آغوشم بهانه ی تو را گرفت. وقتی رفتی ثانیه ها و لحظه های با هم بودن هم رفت. دیگر
کنارم نیستی. تو رفتی و من هر روز به یاد تو هستم. در کنار دریای خاطراتت، تنها نشستم و
اشک می ریزم. وقتی تو رفتی، احساسم غمگین شد. چشمهایم خسته شد. تنها از دوری و
نبودن تو می نویسم.
تو رفتی و دلم غمگین تر از گذشته شد. حالا تنهایی را در کنار خودم احساس می کنم.
دلم تنگ تو است چون نبودنت را باور کرده است. ای رویای قلب من، یاد تو چشمانم را
طوفانی کرده است.
*نویسنده: همراز*
شوخی : احتمالا وقتی داشته میرفته کبریت رو هم با خودش برده . اگر نبرده بود میشد دوباره شمع امید رو روشن کرد
روشن میشه قوصه نخور